۱۳۸۷ اسفند ۱۵, پنجشنبه

چکیده ی کتاب "مفهوم سکونت،به سوی معماری تمثیلی"

این متن خلاصه ی کنفرانس ما - میترا چراغی و آرین ابوالحسنی- در آتلیه طرح معماری 5 است که در روز 4-12-87 ارائه شد.

کتاب: مفهوم سکونت، به سوی معماری تمثیلی
نوشته: کریستین نوربرگ شولتز
ترجمه: محمود امیر یار احمدی
نشر: آگاه

" سکونت بیانگر پیوندی پر معنا بین انسان و محیطی مفروض می باشد .او مکان خود و از این طریق نوعی قابل اعتماد از همدمی با انسان های دیگر را بر می گزیند . این مناظره ی کلامی بین عزیمت و بازگشت ،یا بین مسیر و هدف ،عصاره و گوهر آن "فضائیت "وجودی است که به واسطه ی معماری در قالب اثر می آید(1) ...احراز هویت و تعیین موقعیت به همراه یکدیگر ساختار کلی سکونت و بالتبع مخرج مشترک شیوه های چهارگانه ی آن را فراهم می آورند(2) احراز هویت انسانی عبارت است از برقراری پیوندی سرشار از معنا با جهانی متشکل از چیزها(3) ...هایدگر می گوید:"ما مخلوقاتی هستیم منوط (به چیزها). بدین ترتیب ،احراز هویت مفهوم وصول بر یک جهان وقوف بر چیز ها را دریافت می دارد .(4)
شولتز با استناد بر" مفهوم هویت انسانی و درک او از این جهان "هایدگر، به دنبال ریشه یابی مفهوم سکونت است
در صورت استناد دادن تصور کلی هایدگر از چیز به مسئله ی سکونت می توان اظهار داشت ،سکنی گزیدن در اصل عبارت است از جهانی از چیز ها را به خود اختصاص دادن ،امری که نه با تصورات مادی بلکه در قالب بنیه ای در خدمت تعبیر معنا و مقصود گرد آمده توسط چیز ها روی می دهد . به قول هایدیگر "چیز ها "در معیت یک جهان به دیدار ما ناسوتیان می شتابند و زمانی که بر پیام آن ها وقوف می یابیم به تحصیل جای پای هستی که همانا سکونت باشد توفیق یافته ایم .(5)
آثار معماری به دلیل تجسم بخشیدن به مفاهیم وجودی و طرح دنیا به همان صورتی که هست ،موضوعات احراز هویت آدمی را تشکیل می دهند(6) ...هویت در اصل عبارتست از درونی کردن چیز هایی که بر آن ها وقوف رفته و در نتیجه رشد به گشودگی و باز بودن نسبت به آن چه در پیرامون ما واقع گشته موکول می گردد . اگر چه جهان بی مقدمه و یکباره ارزانی گشته اما برای وقوف بر آن می باید به تعبیرش پرداخت و با وجود آن که آدمی خود بخشی از جهان را تشکیل داده و بدان وابسته است اما برای داشتن احساس در خانه بودن یعنی آسایش ناچار از ان است که به این وابستگی عینیت بخشیده و آن را قابل لمس سازد .(7)
در این عینیت بخشیدن به مفاهیم انسان ناگزیر به مکانی است :
آبادی گزیدن در چشم انداز طبیعی یعنی ناحیه یا مکانی را محدود کردن .(8)...هنگامی که مرکزی طبیعی به کار جای دادن آبادی آید ،معماری در خدمت افشای کیفیت هایی که در لحظه حضور دارند و تاکید بر آنها واقع می شود ، ما این فرآیند را پدیده آوری خواهیم خواند .(9)...در صورت کمبود مرکز طبیعی در دورنما که برای نمونه می تواند کویر و یا هامونی پهناور باشد بر معماری است که کمبود را جبران نماید . فرایند اخیر از جانب ما فرجامانیدن نامیده خواهد شد.(10) شولتز ساختن را تنها در اشغال فضا نمی بیند در این بین چیزی که بیش از همه اهمیت دارد افشای روح مکان و برقراری ارتباطی عمیق بین زمین،بافت مصنوع و آسمان بوده : شکل و فضای طبیعت به صورت ارتباطی خاص بین زمین و آسمان ، به هویت مکان قطعیت می بخشد . وظیفه ایی که هنگام ساختن بر دوش انسان سنگینی می کند عبارتست ار روشن ساختن و تعبیر آن خبر که در لحظه در محل حضور دارد . لذا به نگهداری از زمین پرداخته و به برقراری ارتباطی دوستانه با دورنمای طبیعی مبادرت می ورزد . به این ترتیب ،نگهداری از زمین ، تنها به مفهوم کشت و پرورش خاک نبوده ،بلکه "آبادی گزیدن به نحوی که آشکار کننده زمین به همان گونه که هست "نیز از آن استنباط می گردد .(11)
این خصوصیات درمقایسه ی معماری بومی نسبت به معماری معاصر بیش تر به چشم می خورد ، تراکم آبادی در معماری بومی و ارتباط عمیق آن با زمین سیاهه ی آبادی را ترسیم می کرد که سرگردانی آدمی و نیاز او به رسیدن را پاسخگو بود . ولی شولتز نسبت به آبادی های کنونی نظری دیگر دارد :
آبادی در حال حاضر به هیچ وجه احساس دال بر رسیدن را استحکام نبخشیده و به ناکجایی که به خاطر از هم گسیختگی بافت مصنوع خود عوض دسترس پذیر کردن دورنمای طبیعی آن را در هم می شکند تبدیل شده است .(12)
فضای شهر
کان :"شهر مکانی است که پسر بچه ایی خردسال هنگام گام برداشتن در آن به احتمال زیاد چیزی را خواهد دید که با وی از آن چه خواستار انجام دادنش در تمامی دوره ی زندگی خود می باشد سخن می گوید . "پس شهر مکانی است که در آن دیدار صورت می گیرد .(13)...در واقع شهر است که افشای زندگی را ممکن می دارد . زندگی و مکان تواما تعلق پذیرفته ، و مقصود شهر در آن گونه از افشا که ما دیدارش خوانده ایم خلاصه می شود .(14)...بدین ترتیب ، سکونت مجتمع گرد هم آوردن مطلق نبوده بلکه عبارتست از هستی در جهان ،در جایی و با عنوان کسی . این جایی یعنی مکان است که زندگی را مرئی می دارد .(15)
در این بینش به شهر تنها به دید سکونت گاهی مجتمع نگریسته نمی شود ، درشهر، توسط دیدار، هویت انسان ها شکل می گیرد و از برخورد و بازتاب آنها،شهر ساخته می شود . دیدار تنها به مفهوم نگریستن نمی باشد بلکه فهم و ادراکی در آن نهفته است که نقش شهر را در احراز هویت انسانی بسیار پررنگ می کند :
احراز هویت و سازگاری مستلزم وقوف بر شکل مصنوع که تجسمی است و نه روح مکان می باشد (16)
شهر های کنونی نیز چون آبادی ها دستخوش تغییرات زیادی شده اند. مجموعه ایی زیست گاهی، که در آن پسر بچه ی کان به احتمال زیاد چیز تاثیر گذاری را نخواهد دید، و یا اغتشاش و تنوع بیش از حد او را گیج و سرگردان خواهد کرد : شهر های امروزی برای تبدیل شدن به تجمعی از ابنیه ی پراکنده روی خوش نشان داده اند .(17)....بدین ترتیب ، امکان دیدار و گزینش از دست رفته و بیگانگی به تدریج برای انسان ها امری عادی می شود(18)
بنای عمومی در فضای شهری از این دیدگاه تجلیگاه روح جمعی می باشد که به عینیت رسیده است :
سکونت در قالب مجموعه ایی از موسسات که به توضیح جهان می پردازند به ساختار رسیده است .(19) ...در شهر بسیاری از مسیر های ممکنه از پیش معین بوده و بسیاری از اهداف نیز از دیده پنهان اند . پس باید یکی از این مسیر ها را گزیده و امیدوار باشیم که ره به جایی خواهیم برد . این "جایی "همان بنای عمومی است که در آن ابهام و آشفتگی مکان به ترتیب و وضوح بدل می شوند .(20)
سایر فرهنگ ها بسته به تعابیر خود از جهان به گزینش امکانات پیکره ایی مختلف می پردازند .(21)...به هر حال ،مشخصه های عمومی فضای واقعی و اشتیاق برای آرایش فضایی بجا و بایسته ایی که در خدمت تجلی یافتن عملکرد توصیفی بنای عمومی قرار می گیرد در تمامی فرهنگ ها مشترک است .(22 )
اما انتقاد شولتز در این بین به معماری مدرن است که این روح جمعی را علاوه بر روح مکان نادیده انگاشت و صرفا به بیان نگرش های انتزاعی هنرمند از جهان پرداخت :
معماری مدرن به جای توافق عمومی ، موضع انفرادی را مبنای عمل قرار داد . بدین ترتیب ، گونه های نمادین مرتبط با گذشته منسوخ شده و شعار عملکردگرایانه مبنی بر اشکال باید به "پیروی از "عملکرد بپردازند جانشیت آنها گردید . در نتیجه ، معماری عمومی به سمت کارایی محض متمایل گردیده و برای نمونه تالار شهر و کلیسا به ترتیب تا حد بنای اداری و تالار اجتماعات نزول شان یافت . (23)...معماری مدرن اصولا "غیر تمثیلی " بود و در نتیجه شکل را تا حد الحاقی مطلق از عناصر منتزع پایین آورد . آن چه امروز مورد نیاز است ، بازگشتی است به "پیکره های پر توانایی که جهان را می سازند ."(23)
خانه
گاستون بچلار می نویسد :"آدمی پیش از افکنده شدن به جهان در گهواره ی خانه نهاده شده است . "(24)...هایدگر می گوید :"خلق ( اکنون و در هر موقعیت) به افشای کلی (هستی در جهان ) پرداخته و مقدم بر همه جهت گیری نفس به سمت (چیزی )را میسر می دارد" .(25)... "هر حالت روحی همواره آگاهی خود را داشته و آگاهی همواره خلق خود را دارا می باشد . (26) ...بنابر این خانه آگاهی را نه با عنایت بر "توضیحات " بلکه به مفهوم "وقوف " یعنی توقف کردن و نشان یا اثر چیز ها را در میان آن ها یافتن عرضه می دارد .(27)...به هر ترتیب ، خانه تنها به پدید آوری کیفیات جوی محیط اکتفا نکرده و می باید خلق و خوی آن فعالیت هایی که در درونش جریان می یابند را نیز آشکار سازد . (28)
خانه نقطه ایی است ثابت که شکل محیطی مفروض را به معرض "مکانی مسکون "تغییر می دهد . خانه مفاهیم گزیده ایی را گرد می آورد که مقصود ویتگنشتین از گفته ی "من جهان خویشتنم " را برآورده می سازد . (29)
از آنجا که معماری بومی در خدمت نوعی ویژه از زندگی در اصل به کشت و کار در زمین مربوط است در می آید ، لذا به گونه ایی صمیمانه و محرم به محیط خود وابسته می باشد (30)...خانه ی شهری بخشی از زمینه ی اجتماعی را شکل بخشیده و به ناچار باید به طرزی مستقیم تر با همسایه های خود به سازش برسد . در مقابل ،خانه ی بیرون شهری از چنین قیدی رهاست .(31)
خانه و بنای عمومی دارای مبدا مشترک بوده و از نیاز اولیه ی انسان به یافتن جای پایی در عالم هستی ریشه می گیرند . خانه مکانی است که در آن وقوف به صورت ذاتی خود نگهداری شده حال آنکه بنای عمومی سطح رفیع تر استنتاج کلی را به نمایش می گذارد . (32) ...به عبارتی خانه خود زندگی بوده در حالی که بنای عمومی تصویر زندگی می باشد .(33)
خانه مدرن نمی توانست تمامی خواسته های سکونت خصوصی را برآورده سازد . فقدان چیزی که "کیفیت پیکره ایی "اش خوانده ایم به خوبی در آن مشهود بود . با اطمینان خاطر می توان گفت که خانه ی مدرن از همه ی نظر علمی و بهداشتی بود ،اما شباهتی به خانه نداشت . د رحقیقت این خانه ،"زندگی در فضا " را بر "زندگی با تصویر " ترجیح داده بود . (34)
زبان
هایدیگر زبان را راهی برای واقعیت بخشیدن به چیز های پیرامونمان می داند . در حقیقت زبان است که با نامیدن چیز ها آنان را بلافاصله به عالم محسوسات فرا می خواند ودر کلام، فرهنگ و هویت انسانی موثر است.
چهار شیوه ی سکونت از طریق مخرجی مشترک به یکدیگر اتصال می یابند . این مخرج مشترک زبان است . هایدگر با اظهار این مطلب که "زبان خانه ی هستی است " زبان را مشتمل بر کل واقعیات تلقی می کند . (35)... اظهاریه ی هایدگر به مفهوم آن است که هر آن چه هست به وسیله ی زبان به جا ی آورده شده و یا اینکه تمامی چیزها در زبان سکونت گزیده اند . (36)..."در نامیدن آنچه نامیده شده به چیز بودن خود (یعنی به واقعیت ) فرا خوانده می شود . "(37)
این بینش و هویت انسانی برای به عینیت در آوردن چیزها گاه در قالب کلام می ید و گاه برای ملموس تر شدن در قالب اثرکه آن را باید چون پیکره ایی در کل نگریست که چون آیینه ایی بازتاب دهنده ی حقیقت است :
زبان معماری
در این جاست که حقیقت دیگر نه "در قالب کلام " بلکه "در قالب اثر " آمده است . (38)...در مجموع باید گفت که هنر عبارتست از در قالب اثر آمدن حقیقت .(39)
و در نهایت :
امروزه نیاز کلی ما در اکتشاف دوباره ی جهان با عنایت بر احترام و محافظت خلاصه می شود . (40)
ریلکه می گوید :"چیز ها امید نجات را بر ما بسته اند " اما ، ما تنها در صورتی توانایی نجات چیز ها را خواهیم داشت که پیش از اقدام به هر عمل دیگر آن را در قلوب خود حفظ کرده باشیم . با این شرط است که می توان به مفهوم واقعی کلمه سکونت اختیار کرد . (41) "

پانوشت ها:
1-صفحه 13-بند 1
2-همان
3-صفحه 22 بند 1
4-صفحه 22 بند 3
5-صفحه 24 بند 2
6-صفحه 25 بند 1
7-صفحه 29 بند 2
8-صفحه 31 بند 2
9-صفحه 49 بند 1
10-صفحه 51 بند 2
11-صفحه 52 بند 1
12-صفحه 74 بند 2
13-صفحه 75
14-صفحه 77 بند 1
15-صفحه 78 بند 2
16-همان
17-صفحه 97 بند 2
18- صفحه 108 بند 2
19-همان
20-صفحه 111 بند 1
21-صفحه 125بند 1
22-صفحه 129 بند 2
23-همان
24-صفحه 138 بند 3
25-صفحه139 بند 4
26-صفحه 141 بند 1
27-صفحه 142 بند 1
28-همان
29-صفحه 142 بند 3
30-صفحه 144 بند 2
31-صفحه 152 بند 1
32-همان
33-صفحه 167 بند 1
34- صفحه 167 بند 2
35-صفحه 170 بند 2
36-صفحه 173 بند 1
37-همان
38- همان
39-صفحه 177 بند 1
40-همان
41-صفحه 209 بند 1
42-همان